صفحات

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

آغاز ده ماهگي و برف زمستاني

ديروز 25 دي ماه بود و نيكا كوچولوي ما وارد ماه دهم زندگيش شد. نيكا خيلي شيرين تر شده، بيشتر از قبل ارتباط برقرار مي كنه، 4 دست و پا طول و عرض خونه رو طي ميكنه و جمعه شب هم كنار ميز تلويزيون چند قدم راه رفته. خلاصه اين موجود كوچولو حسابي مشغولمون كرده.
راستي تهران سفيد پوش شده. ديشب حسابي برف اومده. نيكا هم براي اولين بار برف ديد من هم منتظر فرصت هستم ببرمش بيرون و در كنار برف ها ازش عكس يادگاري بگيرم.

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

نيكا جون متحرك شد

همان طوري كه بابا در پست قبل نوشته بودند نيكا چتد روزي سرما خورد كه خدا رو شكر چيز مهمي نبود. هرچند بي حالي و گرفتگي صداش ناراحت كننده بود. اين بيماري باعث شد نيكا نحوه خوابيدنش عوض شه كه اين براي ما و خودش يه موفقيت بزرگ محسوب ميشه. خلاصه مامان بزرگ نيكا هم به دليل شدت آلودگي هواي تهران نتوستند بيشتر پيشمون باشند و سه شنبه شب به شيراز برگشتند. اين آلودگي هم حكايتي شده، ما هم بيشتر از 10 روز نيكا رو از خونه بيرون نبرديم.
اما خبر مهم و يه نقطه عطف ديگه در زندگي نيكاي كوچولوي ما اين بود كه 5 شنبه مصادف با 9 دي ماه كه نيكا تقريباً به حالت عادي برگشته بود (البته الان هم كه اين پست رو مي‌ذارم هنوز سرفه و آبريزش داره) نيكا متحرك شد! هرچند قبلاً هم كمي 4 دست و پا جلو مي رفت اما حالا ديگه مسافت‌هاي طولاني حركت مي كنه و خيلي خيلي شيرين شده. براي من و بابا هم ديدن حركت نيكا و كنجكاوي‌هاش خيلي لذت بخش است. در ضمن دستش رو به هر چيزي هم ميگيره و مي ايسته.
من از صميم قلب خدا رو به خاطر اين هديه كوچولو شاكرم.